-
عشق من
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 12:07
یادمه وقتی به عشقت من تــرانه ها میساختم واسه دیدن چشمـــات کم کمک جون میباختم توی اون غربت بی مهر تنها به انتظار نشســـتم تـــو که برنگشتی نزدم بیهوا تو خودم شکستم قطره های اشــک رفته تــو رو یاد من می یاره قاب عکس روی دیوار تو رو پیش من می ذاره چشمای خســــته من بیاد تـــو همش میباره دفتر خاطراتـــــم دیگه طاقت...
-
لحظه های شیرین
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 12:07
تمام لحظه های شیرین زندگی ام خاطرات باتوبودن است . محبت را درکنار توآموختم وعشق را درنگاه مهربان وپرمهر تو خلاصه کرده ام . تمام ثروتهای دنیا در برابر نگاه پرمهرت هیچ است وتمام خوشبختی ام فقط درباتوبودن است پس تا همیشه با من بمان - بمان تاتمام آرزوهای من که ازتوسرچشمه می گیرد تحقق یابد و در گذرزمان با توخوشبختی اوج...
-
کم می آورم
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 12:06
بعضی وقت ها در همه چیز کم می آورم .کم می آورم . حتی در نفس کشیدن . در زندگی کردن . دستی بیخ گلویم نشسته بود ونمی گذاشت نفس بکشم یک دست هم آمده قلبم را گرفته نمی گذارد بتپد . نمی گذارد . قاصدک ! آن دیگر دست من نیست . باور کن دست من نیست . در لحظه ها ذوب شده ام و با آن ها از بین می روم بی آن که زندگی کرده باشم . بی آن...
-
دوستت دارم
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 10:25
چقدر چشمهایت را دوست دارم ، یار و شعله ی آتش گونه ی آنها را ، آنگاه که تند می گذرند . و نگاه خیره ات ، انگار نوری در آسمان همه جا را با شتاب می روبد . لطف افزودن نگاهت که به زیر می افتد در بوسه ای نگاهی از میان پلکهای بسته به پا می کند شعله ی غمناک و آرام اشتیاق را …
-
پرواز
چهارشنبه 27 تیرماه سال 1386 09:39
دوست دارم نغمه محبت ساز کنم و سرود عشق را با محبوبه خود بخوانم و همچون ژاله سحری قطرات اشک خود را بر گلبرگ عارضش فرو چکانم و همچون باد صبا پیام دلباختگی را بر روح لطیفش فرو خوانم و بر روی چهره دلفریبش خم شوم و آهسته در گوشش بگویم « دلبر ماه روی من !دیده بگشا و دمی بنگر تا از چشمان فتنه انگیزت سرنوشت خویش را دریابم ....
-
گاهی دلم
چهارشنبه 27 تیرماه سال 1386 09:38
گاهی که دلم به اندازهء تمام غروبها می گیرد چشمهایم را فراموش می کنم اما دریغ که گریهء ، دستانم نیز مرا به تو نمی رساند من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند با این همه ، نازنین ، این تمام...
-
دوباره
چهارشنبه 27 تیرماه سال 1386 09:37
دوباره باز خواهم گشت نمی دانم چه هنگام ، از کدامین راه ولی یک بار دیگر باز خواهم گشت و چشمان تو را با نور خواهم شست و از عرش خداوندی شما را هدیه های تازه خواهم داد به دستان برادر دست خواهم داد به زلف کودکان گیلاس خواهم زد نوازش های مادر را دوباره زنده خواهم کرد زن همسایه را نور و هوا و آفتابی تازه خواهم داد به گهوار...
-
دوست داشتن
چهارشنبه 27 تیرماه سال 1386 09:34
دوست داشتم پختگی میوه ای نارس بودم دوست داشتم مهربانی کودکی بودم دوست داشتم بغض نی لبکی بودم دوست داشتم ترنم سبز باران بودم دوست داشتم ریزش زیبای آبشاران بودم دوست داشتم ایکاش هرگز عاشق نبودم من دوست داشتم اما مهربان بود همدم من دوست داشتم زاغکی بودم خالی از معنای عشق دوست داشتم کسی بودم اندر وادی عشق دوست داشتم رها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 12:33
چقدر امروز من شکسته ام... می خوام از دست تو بگریم تا برسم به اوج ابرا... دیگه حتی چشمامم کم آوردن توی این هجوم اشکا... می دونی؟! راحته مردن... اما وقتی موندی دیگه تو باید بجنگی... چرا حتی لحظه ها سنگین شدن.؟! همون دقایقی که با تو حتی یه لحظه هم نبودن. سینه ی سنگین و پر غصه ی من... پر بغضه... تو کجا و دستای خالی و سرد...